روشنی زندگی ما

نباشند این روزها...

پسرکم نبینم این روزهایی رو که مریض بودی و نباشند الهییییی خیلی اذیت شدی گوشت عفونت کرده بود و آنتی بیوتیک دو دوره خوبش نکرد و مجبور شدیم 3 تا آمپول سفتریاکسون بزنیم الهی بمیرم که اینقدر اذیت شدی کلی هم لاغر شدی و حسابی هم غذا نخورتر شده بودی به استثنای بعضی مواقع که اون هم به قول بابام خون به مغزت نمیرسید که یه کوچولو مثلا شلغم میخوردی....   خوب این حرفای ناراحت کننده گفتن نداره اما گفتم که بدونی اولین آمپولو کی نوش جان کردی.... خدای مهربون  کاش میشد هیچ فرشته ای مریض نمیشد یا اگه میشد زود زود خوب میشد...  (منظورم بیشتر اون فرشته هایی که بیماریهای سخت وبی درمان دارن خودت کمکشون کن وگرنه که سرما خ...
20 دی 1391

آیدین و کفشاش

عسلک با مامانم رفته بودن مهمونی و من خونه بودم که کارامو بکنم صاحب خانه: ایدین کفشات چه قشنگه آیدین :آدیسازه (آدیداسه) صاحب خانه:اااااااااا به مبارکه آیدین :اوجینانه (اورجیناله) صاحب خانه:مبارک باشه کی برات خریده؟ آیدین :بابا متی از تییان حریده بوده (بابا مهدی از تهران خریده بوده) ای ماااااااااااااااااااادر به فدای تو و کفش آدیسازه اوجینانت و بابا متیت عشقمممممممم                       این هم عسلکم با کفشای مذکور (لاحول والا قوه الا باالله) پی ...
20 دی 1391
1